.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید!
حسین اسلامی ساروی
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید!

بیایید همه با هم به عقب برگردیم

خدا رحمت کند حاج صالح صالح نیا را، گفتم حاجی! ننه ته پَلی دَره؟ بد اخلاق شد گفت: نه! و بعد ادامه داد: اِما نَنه پَلی دَرِمی! (ما پیش مادرمان زندگی می کنیم). حاجی در شورا هم که بود، فقط دوست داشت نماینده شورا در قبرستان باشد! اهل رفتن به کمیسیون ماده 100 و... نبود.
گفتم حاج آقا، مگه در گورستان چه خبره؟ گفت: روز گرفتاری و مصیبت بازماندگان است. «باید بیچاره روزِ رفیق بَواشی». و تا آخر با مردم بود و مردم هم بیشترین رای را به او دادند که کمتر از همه خرج تبلیغات کرد. و بدرقه ای مثال زدنی. من در ساری شناسی صدها ساعت فیلم دوران فعالیت انتخاباتی این دوره شورا و تمام ادوار شورا و مجلس و ریاست جمهوری دارم. اینها تاریخ مصور شهر است. عباس حنانی صبح تا غروب دارد فیلم تهیه می کند تا ما در این مرکز اسناد مصور هم برای آیندگان داشته باشیم. فیلم حاج صالح را هم دارم. همیشه همه جا ترمز افراطیون بود. کدخدای شورا بود. صالح، مصلح بود. وقتی در شورا بزن بزن می شد، مردم می گفتند: مگر حاج صالح نبود؟...

 

اما همه اینها که گفتم پیش درآمد بود. هنوز روضه نخواندم و گریز هم نزدم. اصل مطلب این است که اوقات من بعد از درگذشت حاج صالح خیلی تلخ شد. من 55 سال است حاجی را می شناختم. از زمانی که در زمره بچه های پر سر و صدا و ناآرام شهر بود. اداره فرهنگ ساری تمام این بچه ها را از تمام دبیرستانهای شهر جمع کرد؛ به همراه مدیر و ناظم و معلم های مثل خودشان در بیرون شهر، بالای پل تجن. دبیرستان کشاورزی نهر تجن درست کردند. این بچه ها بعضاً صبح تا غروب با معلم و ناظم به خرگوش گیری هم می رفتند. بعدها تمام این بچه های نهرتجن از صاحب نامان شهر شدند. آرام، متین، مردمی و نام دار. ابراهیم طالب پور، خسرو مظفری، ابراهیم آیتی، امامقلی اسماعیلی، کبلاقا گودرزیان و... همه از بچه های نهر تجنی هستند. اینها همه از سرشناسان مومن و مردم دار شهر بودند و هستند. حرف و حدیثهای خاله زنکی بعد از درگذشت ناگهانی حاج صالح را من هم شنیدم، جستجو کردم، پرسیدم، مراجعه کردم، فکر کردم؛ که چرا؟ برای چه؟ ما را چه می شود؟ کجای زندگی ما می لنگد؟ از کجا داریم می خوریم که این گونه خودزنی می کنیم؟؟ چرا این قدر زود به جان هم می افتیم؟ این چه بلایی است که به جان ما افتاد؟ مگر همین دیروز نبود که برادران بزرگتر ما مثل حاج صالح که شلوغ ترین و بی قرارترین بچه های شهر بودند، به بهترین مردم شهر تبدیل شدند؟ کدام فرهنگ بود که اینگونه آدم سازی می کرد و ما امروز آن را نداریم؟؟ فاصله بی قراری آنها تا برقراری آنها به ده سال هم نکشید...، ما دیروز چه داشتیم که امروز نداریم؟ و امروز چه داریم که دیروز نداشتیم؟ حدس من و گمان من این است که این بلای خانمان سوز را که نه من و شما، نه ساری و بابل، که در این 35 سال بعد از انقلاب، تمام مازندران را بیچاره کرد، و مازندران را از نفس انداخت، آن بلای خانمان سوز، تقلید ناشیانه ما از دموکراسی غربی بود. قضیه مثل بازی فوتبال است که از غرب گرفتیم. بیشتر وارد نمی شوم... خودتان بهتر می دانید.

حالا کشتی را که مال خودمان است نگاه کنید! بی ادعا، بی شرارت، بی منت، کم هزینه، مظلوم و مدال آور و افتخار آفرین. چرا قبول نمی کنیم که ما با کدخدا منشی و نظام ریش سفیدی و نظام بزرگتر-کوچکتری داشتیم مثل آدم زندگی می کردیم. بزرگترهای ما از صندوق بیرون نمی آمدند، بلکه از شرافت و مردانگی و بزرگی و معرفتِ خودشان از درون جامعه بیرون می آمدند. موی سفیدشان رنگ کرده نبود. بزرگترهای ما که سکاندار معنوی جامعه ما بودند، به مردم دروغ نمی گفتند. با ساندویچ و سیم کارت و چلوکباب و وعده های دروغین از صندوق بیرون نمی آمدند. به خدا قسم بزرگترهای ما با فداکاری، با ادب، با انسانیت، با مردم داری، با دینداری از درون مردم سر بر می آوردند. امروز ما گرفتار آدمهای «خود بزرگ بین» شدیم که از صندوقها بیرون آمدند. الهی این صندوقها بشکنند!!! جان ما که به لب رسید. این صنــــــدوقهای از غرب آمده چه کار می کنند که از درون آنها برای ما دردسر تولید می شود؟؟!! یعنی چی؟ چرا؟ این آدم-صندوقیها از جان مردم چه می خواهند؟؟ شما را به خدا بیایید مثل افغانستان لویی جرگه درست کنید! یعنی مجمع کدخدایان، انجمن ریش سفیدان. بیایید در هر شهر به جای شورای آدم – صندوقیان، شورای بزرگان موسفید که اهل دین و دیانت هستند و مردم را می فهمند درست کنیم. این که نمی شود هر آدم از صندوق بیرون زده برای خودش دار و دسته جمع کند، «جنگ حیدری-نعمتی» راه بیندازد. ما تازه داشتیم از جنگ حیدری-نعمتی راحت می شدیم. از همان روز اول تشکیل شورا جنگ شروع می شود. از همان روز اول تشکیل مجمع نمایندگان بگو مگو شروع می شود. ما ندیدیم در این سی و چند سال که نماینده دار شدیم، یک بار همه ی نمایندگان مازندران با هم یک حرف در جهت منافع مازندران بزنند. بقیه را خودتان بهتر می دانید.
یادتان باشد، من نزدیک هفتاد سال سن دارم، به مردنم چیزی نمانده، آن روز هم خواهید دید که با جنازه ی من هم بازی سیاسی خواهند کرد. معلوم نیست که کدام دست و کدام پای من سهم کدام جناح خواهد شد. عاقبت به خیر نشدیم. حال ما خراب است.

حسین اسلامی ساروی ساری 24 مهر 1392 – عید قربان


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

امیر 1.2.3 26 مهر 1392
بیخیال آقای اسلامی اگه واقعاً دلتون واسه مازندران درد می گرفت کتاب شناخت نامه مازندران با شصت جلد آماده انتشار الان روی زمین نیفتاده بود درحالی که در سه متری بالای سر شما در مرکز ساری شناسی بدون وقفه کار می شود. شما فقط دنبال اسم در کردن و تبلیغ خودتان بوده اید در حالی که مازندران به شما نیاز دارد دم از ضعف و طلب اجل می زنید. در این سن قباحت دارد.

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.066 seconds.